با شتاب از تو
رختخواب می پرم و از اتاق می زنم بیرون. مادرم تازه کتری را گذاشته است رو
چراغ. تاریک روشن است. هوا سرد است. ناله ی بلورخانم حیاط را پر کرده است.
نفرین و ناله می کند. مرده ها و زنده های امان آقا را زیر رو می کند. بعد،
یکهو در اتاق به شدت باز می شود و بلورخانم پرت می شود بیرون. چند تا از
همسایه ها، جلو اتاق شان ایستاده اند و دست ها را رو سینه ها گره کرده اند.
تمام تن بلورخانم پیداست. یقین باز تنکه نپوشیده است. یکبار که تو
کبوترخانه بودم و نمی دانست که تو کبوترخانه هستم، به زنها گفت: – کش تنکه
به کمر آدم جا میندازه و تازه اینطور بهتره. آدم همیشه حاضر به یراقه. امان
آقا از اتاق هجوم می آورد بیرون و بلورخانم را می کوبد. من، حوض وسط حیاط
را که خزه بسته است. دور می زنم و می روم کنار کبوترخانه می ایستم و
بلورخانم را نگاه می کنم که نفرین می کند و زیر تسمه پیچ و تاب می خورد.
تسمه، رو ران های بلورخانم جا انداخته است …
:: برچسبها:
دانلود ,
کتاب ,
پی دی اف ,
همسایه ها ,
:: بازدید از این مطلب : 140
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0